* یه روزی میرسه بی اختیار عکسامو نگاه میکنی اشک توی چشمات
حلقه میزنه
بعد زیر لب با خودت میگی دلم واسه همه دیوونه بازیات
لوس بودنت قهر کردنات شیطونیاتتنگ شده..
بعد لباستو عوض میکنی
میری یه شاخه گل میخری میای پیشم
.وقتی اومدی پیشم زانو میزنی دستاتو مشت میکنی
میگی لعنتی پاشو .. برگرد.. دیگه نمیتونم بی تو بمونم..
اما فقط با سکوت من مواجه میشی..
از جات پا میشی گل رو میذاری سر خاکم بعد میری..
و باز هم فردا تکرار میشه...!! ..
""ای کاش زود تر از اینها قدر منو میدونستی..""
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0